علیرضا عباسی وفات ۱۰۳۸ هجری قمری، خطاط برجسته و استاد خوشنویسی ایرانی بود که از طرف شاه عباس صفوی به لقب شاهنواز خان ملقب گردید. وی خط نسخ و ثلث را با استادی تمام مینوشت و در خط نستعلیق شیوهای خاص داشت.این استاد بینظیر، علاوه بر مهارت کامل در نستعلیق و ثلث در انواع خطوط نسخ و محقق و رقاع و ریحان و توقیع و تعلیق نیز استاد کامل و ماهری بوده است. سالهای اولیه زندگی علیرضا عباسی نخست در تبریز شاگرد ملا محمد حسین تبریزی و علاء الدین محمد بن محمد تبریزی معروف به علاء بیک بود و خط ثلث و نسخ را نیکو مینوشت. پس از آنکه در زمان شاه محمد خدابنده پدر شاه عباس، ترکان عثمانی تبریز را به تصرف آوردند، علیرضا از آنجا بیرون آمده و به قزوین پایتخت دولت صفوی رفت و در مسجد جامع آن شهر منزل گرفت و به کار کتابت مشغول شد و قسمتی از کتیبههای آن مسجد را با چند قرآن در آنجا تمام کرد. امضاء یا رقم او در این زمان «علیرضا الکتاب» بوده و بدین رقم از سال ۹۸۱ تا ۹۹۰ کتابت از او دیده شده است. این هنرمند اولین بار هنگامی که مسجد جامع قزوین را با چندین کتیبه تزئین کرد، بهشهرت رسید. وی در شروع سلطنت شاه عباس در خدمت سردار فرهاد خان از سرداران مهم آن روزگار بود. فرهادخان هرروز قدر و اعتباری بیش از روز پیش نزد شاه عباس مییافت. اهل هنر از هر طبقه گرد فرهادخان جمع بودند و او چون علی رضا را هنرمندی توانادید وی را ملازم خویش ساخت. علیرضا ملتزم رکاب فرهادخان شد و در خدمت این سردار بکارهای هنری و کتابت اشتغال داشت و در بیشتر مأموریتها همراه وی بود و با فرهادخان بخراسان و مازندران رفت. فرهادخان از امرایی بود که در آغاز سلطنت شاه عباس بیش از هر کس ستاره اقبالش باوج کمال رسیده بود. لقب فرزندی هیچکس جز او نداشت مناصب و مأموریتهائی که در دهساله اول سلطنت این پادشاه نصیب او شد اسباب حقد و حسد و رشک اطرافیان گردیده بود. بالاخره در سال ۱۰۰۷ ه.ق بهامر شاه عباس، الله وردیخان او را کشت. شهرت علیرضا در خدمت فرهادخان بجائی رسید که شاه هم بدو رشک میبرد و در سال ۱۰۰۱ هجری هنگامیکه فرهادخان حضور شاه شرفیاب گردید علیرضا را از فرهادخان خواست. زندگی در دربار صفوی علیرضا روز پنجشنبه اول شوال سال ۱۰۰۱ ه.ق به خدمت شاه عباس درآمد و در زمره ندیمان مخصوص وی داخل شد و شاه جمعی از خوشنویسان مانند محمد رضا امامی و محمد صالح اصفهانی و عبدالباقی تبریزی را بدو سپرد تا زیردست او خط ثلث را بیاموزند. علیرضای عباسی تا پایان عمر در زمره مقربان و ندیمان مخصوص شاه بود و در سفر و حضر در سلک مقربان شرف اختصاص داشت و به تفقدات و انعامات و نوازشهای بی پایان شاهانه سرافراز و مفتخر و به لقب شاهنواز ملقب شد. محبت و علاقه شاه عباس به این مردهنرمند بدان پایه بود که گاه پهلوی او مینشست و شمعی به دست میگرفت تا علیرضا در روشنایی آن کتابت کند. تقرب علیرضا روز بروز پیش پادشاه افزونتر و بهمین نسبت احترام وی نزد اطرافیان شاه بیشتر میشد اوحدی راجع به صادقی بیک در عرفات توشته است (وی مدتی در خدمت شاه عباس بمنصب کتابداری سرافراز بود تا زمانیکه مولانا علیرضا تبریزی خوشنویس این امر را جبراً قهراً از دست او در آورد) صادقی بیک که در عهد شاه اسمعیل ثانی (۹۸۴-۹۸۵ ه.ق) داخل کتابخانه سلطنتی و در زمان پادشاهی شاه سلطان محمد (۹۸۵-۹۹۵ ه.ق) بهمنصب کتابداری (رئیس کتابخانه) سرافراز شده بود. درین زمان منصب کتابداری را علیرضا از او گرفت ولی صادقی تا پایان عمر (۱۰۱۷ه.ق) مواجب کتابداری را از دیوان اعلی میگرفت . ملا جلال منجم در وقایع سال ۱۰۱۰ه.ق چنین نگاشته است (بهسبب شکایت کردن صادقی بیک کتابدار عتیق در سیاه چشمه «مازندران» از نادر العصری ملا میر علی ثانی مولانا علیرضا که مجدداً خدمت کتابداری و تمام نمودن کتاب خرقه که مشتمل خطوط استادان نادر و محتوی بر صور استادان مصور قادر بود به او رجوع شده بود فرستادند که این خرقه را با خطوط و صور نقاشان و مذهبان و صحافان برداشته به حضور آید و تاریخ کتاب خرقه نامی و تاریخ این تصویر خرقه مانی واقع شده). تاریخ تدوین مرقع خرقه سال ۱۰۰۶ه.ق میباشد که اکنون از این مرقع بینظیر جز نامی در میان نیست. علیرضا در دربار شاه عباس مصدر کارهای هنری بود در سال ۱۰۱۰ه.ق ابینه استانه ثامن الحجج علیه السلام را تعمیر کردند شاه نظارت آنرا بهعهده علیرضا واگذشت و کتیبههای صحن امام رضا وخواجه ربیع را بهخط ثلث نگاشت و الواح زرین دور ضریح که بهاستادی مستعلی زرگر ساخته شده به خط نستعلیق وی زینت یافته است. در سال ۱۰۱۷ه.ق به امر شاه عباس باتفاق شیخ بهائی و ملا جلال منجم برای تجدید بنای رصدخانه مراغه اقدام کرد. در سال ۱۰۲۰ه.ق خانههای اورا شاه به مبلغ سیصد تومان خرید و برای بنای مسجد در قسمت جنوبی میدان شاه تخصیص داد. و این مبلغ برای یک یا چند خانه در آن زمان مبلغ زیادی بوده است و از این قیمت میتوان دریافت که علیرضا دارای چه زندگی وسیع و باتجملی بوده است و از وسعت فضای مسجد شاه وسعت منازل او را میتوان قیاس کرد. علیرضا هنرمندی متشخص و محترم و درمیان مقربان شاه عباس عزتی خاص داشت و این عزت تنها برای این بود که شاه او را امینی مخلص و خدمتگزاری با حقیقت میدانست و از قول اسکندر بیک ترکمان صاحب عالم آرا که خود منشی مخصوص بود عزت او نزد شاه به خوبی میتوان دریافت. قاضی میراحمد منشی در گلستان هنر ضمن شرح حال مختصری که راجع به علیرضا نوشته مینگارد: «از جمله مقربان و مخصوصان پادشاه عالمیانند و گاهی بکتابت و قطعه نویسی اشتغال دارند و پیوسته در مجلس بهشت آئین و محفل خاص خلدبرین و نوارشات بیغایت سرافراز و مفتخرند» غرض اینست که در دربار شاه عباس نظیر علیرضا کم میشناسیم که مقرب خاص بوده و این امتیاز را تاپایان سلطنت پادشاهی چون شاه عباس که به نزدیکان خود هرگز اعتماد نمیکرد و اکثر آنانرا ببهانههای گوناگون میکشت حفظ کرده باشد. نصرآبادی در تدکره خود که نام علیرضا را جزو شعرای خوشنویس، بعد از ملا عبدالباقی معلم ثلث نویس مشهور نقل کرده و مینویسد اگر چه فضیلت او بهمولانا عبدالباقی نمیرسد اما بسیار پاکیزه وضع و آدمی روشن بوده است. از این قول بخوبی میتوان حدس زد که مقصود میرزا طاهر نصرآبادی ستایش صفات نیک انسانی در رفتار و کردار اوست و ادب و آداب در مقام قرابت با شاه و قاضی میر احمد منشی او را به اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده میستاید. علیرضا عباسی باید اواخر سلطنت شاه صفی را هم دریافته باشد. اما چون سال وفات وی به درستی معلوم نیست باید به تقریب او را عمری طولانی برخوردار دانسته و به گوئیم تا اواخر سلطنت شاه صفی (۱۰۳۷- ۱۰۵۲ه.ق) در قید حیات بوده است. از علیرضا دو پسر یکی بدیعالزمان که در خط نستعلیق استاد و دارای فضائل و کمالات علمی بوده و محمد رضا که خط نسخ را خوش مینوشته است میشناسیم.
از اشعار معروف علیرضا عباسی یکی این رباعی است: تا خانه نشین شدی تو ای در خوشاب پیوسته مراست از غمت دیده بر آب تذکرهنویسان این رباعی را هم بنام علیرضا ثبت کردهاند. تا ز آتش عشقت جگرم گشت کباب پیوسته رود ز دیده و دل نمک آب گفته میشود اختلاف سلیقه و روش او با میرعماد، که او نیز هنرمندی خوشنویس بود و در نستعلیقنویسی او را سرآمد دیگران میدانند، موجب کدورت و انگیزه حسادت میان این دو استاد گردید. این حسادات پایان تلخی داشت و به قتل فجیع میرعماد انجامید. هر چند به دلایل مختلف این را یک افسانه بزرگ ساختگی دانستهاند که در هیچ یک از منابع قدیمی اشاره و ثبت نگشتهاست. |