گروه آموزش هنر مدارس بروجرد

هنر برتر از گوهر آمد پدید

گروه آموزش هنر مدارس بروجرد

هنر برتر از گوهر آمد پدید

دل نوشته

همسفر با  قافله

     دورم ولی نزدیک ، نزدیک اما دور دور ، به دیار نزدیکی ها آمده ام ، واز دیار نزدیکی هایم دور شد ه ام . خدا کند این دور و نزدیک شدن ها که مقصد است ، مرا به هدفم که رسیدن به توست یاری کند !

   آمده ام به جایی که گوشه گوشه ی شهرش دم از بی وفایی وغربت می زند ، با آن ها هم سفر شده ام تا پشت  دروازه های شام ، وسه روز است که هم ناله شده ام با اسرا ، وچه صبورم با زینب وچه بی تابم با رقیه ! وامروز پایان این انتظار است ومرا به شهر آورده ند همراه با قافله ، وچه تنگ و باریک است کوچه های شام !

    می خواهم گریه کنم اما نمی توانم ، بغض گلویم را می فشارد ، وچه احساس غریبانه ای دارم از کوچه هایش نفرت دارم ، اما نه ، دوستشان  دارم ، که پا جای پای رقیه و زینب می گزارم ، می روم تا انتهای کوچه ، می رسد بر گوش من صدای دختری خردسال ، می خواند بابایش را ،    یاریش می کنم هم نوا با نواهایش ، هم ناله با ناله هایش ، او رفته است وجایگاه امن او برای من خرابه ای ناامن بود برای او ، آی آدم ها که آمده اید دراین امن سرا ، وطلب می کنید آرامش روحتان را ، بدانید وآگاه باشید که آسان به دست نیامده است این حریم امن ، پس بیایید و غمنامه ی نینوا را بسرایید وبخوانید ، که اینجا همان مقصد است ...

دل نوشته از مژگان کیانفرد - دی ماه 1389 دمشق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد